سلام. شما مرا میشناسید. من آقای هلدی هستم. پس چرا سوتین نبستم؟ اهه اهیهیخیی. بله ا همین واژننمکبازیها میشود مرا شناخت. البته اگر در وهله ی اول مرا به خاطر زیبایی بی حد و حصرم به جا نیاوردید. تصمیم گرفتم دوباره در این وبلاگ قدم بگذارم و بنویسم چون اکشلی آیم گود ات ایت ان آنستلی آی میسد دیس شت. فقط مشکل اینجاست که نمیدانم چی بنویسم. هزار سال است که چیزی ننوشته ام و انگیزه ای هم برای نوشتن ندارم. من حتی انگیزه ای برای مستربیت کردن هم ندارم و فقط برای گذران وقت این کار را میکنم. اینجور که مثلاً حوصله م سر رفت چیکار کنم حالا؟ سگ خورد یه جق بزنم دیگه وقتم بیهوده نگذره. یعنی میدانید، حتی مستربیت هم دیگر غمگین است. دکترم بهم گفت کی حس میکنی که تنهایی؟ گفتم وقتی که عیده. سوال بعدی ای که دکترم پرسید این بود که چه وقتی خودارضایی میکنی؟ گفتم وقتی که عیده. خلاصه سفره ی دلمو واسش وا کردم و دید هی جرک آف میکنم و هی جرک آف میکنم و هی جرک، حالش بهم خورد شکوفه زد فهمید هر روز من عیده. عید سعید قربان بر شما مبارک🥳🎉