۱۰ مطلب با موضوع «عرضانی» ثبت شده است

کاش دوستپسر سولگی بودم تا میتوانستم لپهای نرمش و پاشنه ی پای قشنگش را ماچ کنم.

من مشکل خوابیدن دارم. هر شب مثل رامین رضاییان هزاران بار غلت میزنم و باز هم خوابم نمیبرد. حتی وقتی که دارم از خستگی میمیرم و نای نفس کشیدن هم ندارم خوابم نمیبرد. حتی وقتی خواهرم مرا مسموم میکند و در کشتی از چشمهایم خون می اشکیششیدد و صابر ابر میاید و عینک آفتابی روی چشمم میگذارد من عینک آفتابی را برمیدارم و میگویم هنوز هم خوابم نمیبرد. یعنی الآن داشتم ا خواب میمردم و آلارم را که گذاشتم گفتم آخجون هفت ساعت تمام تخت و یک تنه خواهم خوابید ولی سی ثانیه نگذشت که احساس خفگی سرتاسر وجودم را گرفت. من واقعن نمیدانم چطوری زنده ام چون نگاه که میکنم من اصلن نفس نمیکشم. دماغم همیشه کیپ هست، دهانم همیشه کیپ است، گلویم هم همیشه کیپ است. به گمانم از کونم نفس میکشم وگرنه هیچ توجیه علمی دیگری برای زنده ماندنم باقی نمیماند. پامیشوم فین میکنم، آب میخورم، کیر ساک میزنم، ولی هیچ فایده ای ندارد؛ راه های تنفسی ام به الله که بسته است و بازشدنی هم نیست. همین بیخوابیها و نخوابیدنها باعث شده که فکر کنم که حافظه ام دارد از بین میرود. من حافظه ام همیشه خیلی خوب بوده است و اینکه جدیدن خیلی چیزهای پیش پا افتاده را یادم میرود باعث شده مرگم بگیرد و حس کنم همین بیخوابیها و نخوابیدنها باعث شده که فکر کنم که حافظه ام دارد از بین میرود. من حافظه ام همیشه خیلی خوب بوده است و اینکه جدیدن خیلی چیزهای پیش پا افتاده را یادم میرود باعث شده مرگم بگیرد و حس کنم همین بیخوابیها و نخوابیدنها باعث شده که فکر کنم- احساس میکنم اینها را قبلن گفته ام اههه اهیخهی. غیر فقدان راه های تنفسی نمیدانم چطوری میشود با لباس خوابید. یک لایه ی نازک تیشرت و شرت قدر یک لنگر رویم سنگینی میکند. احساس میکنم در مبل خوابم دارم غرق میشوم و میمیرم. مخلص کلام اینکه خوابم عنی است و دلم میخواهد گریه کنم ا بس که خوابم نمیبرد ولی چشمهایم خشک شده اند انقدر که خواب کافی بهم نرسیده است.

دلم زمستان میخواهد و از این تابستان عنی خسته شده ام. هربار که بیرون میروم انگار در دریای هلو شنا کرده ام آنقدر که نوچ و عنی میشوم. هربار که جایی مینشینم شرتم خیس میشود و آب میرود و به کانم میچسبد و به لایش میرود و انقدر که شرتم در این دو ماه به لای کانم رفته فاصله ی این لپ تا آن لپم قدر عرض شانه ام شده است. ماسک هم که عمرم را گاییده راستش را بخواهید. گوشهای لطیفم همه اش درد میکنند و خود زیر ماسک هم یک فضای گلخانه ای ایجاد میشود و خود همین امر سبب میشود مشکل نفس نتوان کشیدنم هزار برابر بشود. فکر کنم علت اینکه در این دو سال هنوز کرونا نگرفته ام این است که اصلن دستگاه تنفسی ای ندارم که کرونا بخواهد بهش صدمه بزند.

انقدر کله ام را خاراندم که همان یک ذره حافظه ام هم از دست دادم و نمیدانم بقیه ی این پست چه میخواستم بگویم. میخواهم بمیرم راحت شوم.

اکسم گفت من ازت عاصیم گفتم ولی من پدر پروکرستینیشن فارسیم گفت بله دقیقن ا همین عاصیم گفتم اُه، ساری گفت تو این لیوانو بشکون بعد بگو ساری گفتم ساری نه قائمشهر اههههه گفت اینم دومین دلیل که ازت عاصیم.

سلام. شما مرا میشناسید. من آقای هلدی هستم. پس چرا سوتین نبستم؟ اهه اهیهیخیی. بله ا همین واژننمکبازیها میشود مرا شناخت. البته اگر در وهله ی اول مرا به خاطر زیبایی بی حد و حصرم به جا نیاوردید. تصمیم گرفتم دوباره در این وبلاگ قدم بگذارم و بنویسم چون اکشلی آیم گود ات ایت ان آنستلی آی میسد دیس شت. فقط مشکل اینجاست که نمیدانم چی بنویسم. هزار سال است که چیزی ننوشته ام و انگیزه ای هم برای نوشتن ندارم. من حتی انگیزه ای برای مستربیت کردن هم ندارم و فقط برای گذران وقت این کار را میکنم. اینجور که مثلاً حوصله م سر رفت چیکار کنم حالا؟ سگ خورد یه جق بزنم دیگه وقتم بیهوده نگذره. یعنی میدانید، حتی مستربیت هم دیگر غمگین است. دکترم بهم گفت کی حس میکنی که تنهایی؟ گفتم وقتی که عیده. سوال بعدی ای که دکترم پرسید این بود که چه وقتی خودارضایی میکنی؟ گفتم وقتی که عیده. خلاصه سفره ی دلمو واسش وا کردم و دید هی جرک آف میکنم و هی جرک آف میکنم و هی جرک، حالش بهم خورد شکوفه زد فهمید هر روز من عیده. عید سعید قربان بر شما مبارک🥳🎉

تو بی آر تی یه صحنه بود هم کم مونده بود گریه کنم هم کم مونده بود بالا بیارم هم کم مونده بود جامو بدم یکی دیگه. و آخری ا همه دردناکتر بود.

آن روز یک شامپوی بدن در کشوی دستشویی پیدا کردم. میشد گفت که خالی و دورانداختنی بود ولی درش را آب پر کردم که استفاده کنم چون آپشن دیگه ای برای استفاده نداشتم. و بعد که آب پر کردم دیدم چقدر کف کرد و چقدر نادورانداختنی شد. بعد که مصرفش کردم دیدم بوی آشنایی میدهد و فهمیدم بوی مادرم است و فهمیدم شامپو بدن مادرم بوده است و بعد چند سال بود که بوی مادرم را میشنیدم. آن هم در حموم وقتی لخت و پشمالو بودم. و فکر کنم گریه هم کردم. و میدانید، خیلی سخت است که نتوانی بوی مادرت را دیگر بو کنی. و چه بسا کیریتر هم هست که نتوانی بوی کسی را که عاشقش هستی دیگر بو کنی. دیگر نتوانی کله ات را بکنی در گردنش و با دماغت که صدای کشتی میدهد بویش کنی و بهش بگویی چه بوی خوبی میدهی. خیلی ناراحتکننده است که یک دست کوچیک و خوشفرم آن بیرون باشد و تو نتوانی موقع راه رفتن بگیری اش. خیلی عذاب آور است یک جفت چشم زندگیشان را به دور از اجتماع بکنند و تو دیگر نتوانی موقع بسته بودنشان ماچشان کنی. و خیلی مرگ انگیز است که یک ممه تک و تنها و در خیال خودش ایستاده باشد و وجود داشته باشد و تو نتوانی دستش را بگیری.

جوراب جورابِ کاشونس

ما در این خانه چند روزی است آب نداریم. ما مجبور هستیم برای نماز تیمم کنیم و بعد سکس نمیتوانیم آب بپاشیم چون ما در این خانه چند روزی است آب نداریم. ما مجبور هستیم برای نماز تیمم کنیم و بعد سکس نمیتوانیم آب بپاشیم چون- کاش یکی در دهانم بزند تا ا این لوپ نجات پیدا کنیم. کاش دوسدختر خوشکلم با دست های کیوت کوچولویش این کار را بکند. با لاکهای مشکی اش و انگشتر اژدهایی اش که در انگشت اشاره ی خوشکلش جا خشک کرده. همانطور که گفتم آب نداریم. سکس را هم دروغ گفتم. درز نو سکس فر الدمن ا فیلم بای کوئن برادرز. تیمم را فقط راست گفتم. من دلم آب میخواهد. بیشتر ا آن دلم سکس میخواهد. من چندوقتی میشود که سکس نکرده ام؛ دقیق 23 سال. من ناسکسبل هستم. هر جوان زیبا و تحصیل کرده ای در ایران همینطور است. ما در ایران سکس نداریم. سکس مال جوانهای آمریکایی و جوانهایی سوئدی است و یعنی چی ما در ایران نماز میخوانیم. به خاطر نداشتن آب من امروز نتوانستم حمام بروم و این یعنی دو روز شده است که نتوانسته ام پایین پاهایم، پاهای بلورینم که در حال حاضر نیمه بلورین است، را شیو کنم و وامصیبتا. این خیلی دردناک است. حالم ا نوشتنم بهم میخورد.








پدرم چندوقتی است کون ما را جوینده است. جوینده است یعنی جوئیده است. جوئیده است؟ نه چنلدریده است؟ اههه اههه. چندلریده است؟ نه مانیکاشاشیدهاست اههه اههه. چرا این وبلاگ را میخوانید؟ من را ببخشینم.

حال ندارم با جزئیات همه اش را توضیح بدهم، ولی، اصلن حالش را ندارم. کلن گریه و غر داشتم اما عنم میگیرد اینجوری پست بذارم و آب هم نداریم و نمیخواهم عنم بگیرد در این شرایط.

ان شی لوکس لایک ا چیپمانک.

نوللا صبحا که از خواب بیدار میشه با قیافه ی خوابالوی کیوتش و صدای خوابالوی قشنگش واسم خوابشو تعریف میکنه.
یه لاک دورنگ داره که میخواد تا آخر عمرش اونو بزنه به انگشتاش. و انگشتاش خیلی خوشکلن.
وقتی میخنده خیلی کیوت میشه و لپاش میرن توی چشماش و صدای خندیدنش قشنگه.
شباام میخواد بخوابه بهم از چشماش ویدیومسیج میده و چشماش خیلی خوشکلن و شبیه بکهیونن و وقتیم خوابش میبره از پلکاش ویدیومسیج میده که دلم میخوام ماچش کنم.
صد و هفتاد و چهار سانتیمتر قدشه و اندازه ی بغلمه. و موهاش هولوگرامی ان.
اند آی لاو هر ا سانگ بای د بیتلز.

من میوه نمیخورم و این خیلی بدازز است.

دلم بیسکوییت کرم دار میخواهد. ما در خانه مان بیسکوییت کرم دار نداریم و من غمگین هستم. افرادی که در خانه شان بیسکوییت کرم دار ندارند معمولاً و طبیعتاً غمگین هستند. بعضی افراد هم پیدا میشوند که در خانه شان بیسکوییت کرم دار نداشته باشند و خوشحال باشند. آنها افراد عجیبی هستند. یا شاید آنقدر درگیر مادیات و ظاهریات شده اند که فقدان بیسکوییت کرم دار را حس نمیکنند و دلیلی برای غمگین بودن ندارند. دلم برایشان میسوزد. برای خودشان و برای زندگی بی هدف بی بیسکوییت کرم دارشان. و برای عمو حمیدشان. چون عمو حمیدشان سرطان دارد. سرطان بی بیسکوییت کرم دار. طبق آمارهای اخیر، نمیدانم آمارهای اخیر کجا و که و چه، فقط آمارهای اخیر، طبق آمارهای اخیر هشتاد و شش درصد از جامعه از سرطان بی بیسکوییت کرم دار رنج میبرند. من مشکوک به این بیماری هستم. البته من کیر هم به این بیماری نیستم. یعنی استفاده ی درست این عبارت را نمیدانم راستش را بخواهید. فکر کنم درستش این است که دکترها مشکوک به من برای داشتن این بیماری هستند. دکترها کارآگاه هستند و به همه چیز مشکوک هستند. آنها به سرطان داشتن بقیه، به سیاستمدارها، به افراد سیبیل دار، به کسی که میگوید من شهروند سفید این بازی هستم، به کسی که میگوید من بزرگزاده دارم سه تا سکه ورمیدارم، و به بابک حمیدیان مشکوک هستند. همه به بابک حمیدیان مشکوک هستند چون دیگر کونش گهی شده است. حتی اگر یک فیلم کمدی هم ببینید که درش بابک حمیدیان بازی میکند باید مطمئن باشید که قاتل بابک حمیدیان است. حتی اگر یک فیلم خارجی هم دیدید تمام شک و تردیدهای خود را کنار بگذارید و به یقین مطمئن باشید که کار کار خود بابک حمیدیان است. حتی اینکه ما در خانه مان بیسکوییت کرم دار هم نداریم به خاطر بابک حمیدیان است. خلاصه که من باید فوراً مقدار زیادی بیسکوییت کرم دار بخورم. باید ریه هایم را از اُریو پر کنم. باید بیسکوییت کرم دار با کرم های با طعم های مختلف بخورم. با بیسکوییت های با طعم های مختلف. با بسته بندی های با طعم های مختلف. ا بقالی های با طعم های مختلف. شاید بگویید چرا به جای اینکه کان ما را خان بیاوری نمیروی و ا بقالی بیسکوییت کرم دار نمیگیری خبر مرگت؟ و من باید بگویم که من ا آن تایپ آدم ها هستم که نمیروم ا بقالی بیسکوییت کرم دار بگیرم خبر مرگم. چون من ا آن تایپ آدم های تنبل هستم خبر مرگم. البته تنبل بودن بخشی ا ماجراست. شاید هم تخم ماجرا هم نیست. مشکل این است که من امروز خانه هستم. امروز روز در خانه بودن من است. و روزهایی که من در خانه هستم دلم نمیخواهد به بیرون بروم چون در آنصورت روزم بیرونی میشود. و روزی که بیرونی میشود بدترین روزهاست. مگر اینکه با نوللا بیرون بروم. روزی که با نوللا بیرون میروم بهترین روزهاست. اما خب در حالت عادی بیرون رفتن ساکست. و این را فقط محض رکرد میگویم، اینکه روز آدم بیرونی بشود فقط این نیست که آدم بیرون برود؛ همینکه شما یک عدد ا لباسهای بیرون رفتنتان را بپوشید روزتان بیرونی شده است. حتی اگر شرت بیرون رفتنتان را بپوشید هم آن روز دیگر بیرونی شده است. البته نمیدانم شما هم شرت بیرون و شرت خانه دارید یا فقط من اینقدر مریض و بیمار هستم. ولی به هر حال روز بیرونی گه است. و وقتی به خانه هم برمیگردید گه است. حتی اگر زود هم برگردید. اگر به بیرون بروید دیگر روزتان بیرونی و عن درونی شده است. خلاصه به همین دلایل من نمیخواهم سر ظهری پاشم و لباس بیرون بپوشم و تا ته خیابان بروم تا ا بقالی سر کوچه بیسکوییت کرم دار بگیرم. اینکه باید تا ته خیابان بروم و ا بقالی سر کوچه هم خرید کنم چیز عجیبیست که به علت نداشتن زیق وقت میخواهم برایتان توضیح بدهم. البته توضیحش کوتاه است و زیاد وقتتان را نمیگیرد. مگر اینکه کار مهمی داشته باشید و تک تک اردک اردک تک تک تک تک اردک تک اردک اردک تک تک تک تک اردک اردک تک تک تک اردک اردکی تنها به روی آبه پراشو بسته میخواد بخوابه اون بالا بالا لک لکی پیداست مثل این اردک لک لکه تنهاست کاشکی که اردک دوست شه با لک لک تا که نباشن این دو تا تک تک کاشکی که اردک دوست شه با لک لک تا که نباشن این دو تا تک تک واج ها برایتان وقتگیر باشید. که در آنصورت زندگی را باخته اید. اینجوری است که کوچه ی ما آنقدر بزرگ است که ا نظر شهرداری اسمش خیابان است. برای همین وقتی من به سرکوچه میروم تا ا بقالی خرید کنم، حقیقتاً من به ته خیابان رفته ام تا ا بقالی خرید کنم. و این هم یک دلیل روانشناختی و ناخودآگاهمآبانه که باعث میشود من فکر کنم اگر برای خرید بیسکوییت کرم دار به بیرون بروم انگار مسافت زیادی را طی کرده ام چون یک خیابان را تا سرش رفته ام. شاید هم تا تهش رفته ام. البته دو تا بقالی دیگر سر راه قبل آن بقالی وجود دارد ولی نمیخواهم به آنجاها بروم. آنجاها کوچک هستند و من باید به آقای بقال بگویم چه میخواهم. من بدم میاید به آقایان بقال بگویم چه میخواهم. من دوست دارم وارد بقالی بشوم و کسچرخ بزنم و بدون تحت نظر بودن تصمیم بگیرم چه عنی میخواهم. دوست دارم بیسکوییت های کرم دار مختلفی را بردارم و نگاه کنم و لمس کنم و باهایشان ارتباط برقرار کنم و بیسکوییت کرم داری که بیشتر به سلیقه و عواطفم میخورد را بگیرم. دلم نمیخواهد هر بیسکوییت کرم داری که آقای بقالی که هیچ مرا نمیشناسد بهم داده است را بگیرم و بروم بخورم. این که نشد زندگی زن. خلاصه که دلم بیسکوییت کرم دار میخواهد و ا بیسکوییت کرم دار نداری دارم میمیرم و دلم میخواهد ا بیسکوییت کرم دار داری ندارم بمیرم و دیدی داری داری دیدی داری داری دیدی داری داری بام بام بام.

آن بولیز آستین بلند طوسیه ام را هم که دوست دارم یادم افتاد دارمش ولی هیچ عروسی ای دعوت نیستم که بپوشمش.

جدیداً خیلی کریه المنظر ایکبیری نکبت شده ام. و ا این موضوع ناراحتم. و میتوانم تا سالها و حتی روزها درباره اش غر بزنم و بنالم. و برای این دارم در وبلاگ این کار را میکنم چون به اندازه ی کافی با این موضوع ملت را جنده کرده ام و اینجا را تا قرنها بعد و حتی هفته ها بعد کسی انتظار نمیرود بخواند. و اگر شما دارید این را میخوانید خیلی بدشانس هستید و خیلی دلم میخواست شما را برنده ی خوششانس بدشانسترین فرد این برنامه اعلام کنم ولی آنقدر بدشانس هستید که حتی این جایزه را هم نمیبرید. و این جایزه تعلق میگیرد به، بعله، بیلی آیلیش! یعنی میدانید. یک زمانی خیلی خوشکل بودم. کسی بودم برای خودم. کُسی. اگر کَسی خوانده اید باخته اید. خیلی خوشکل بودم. یعنی همین چند ماه پیش اینها. آن موقع که موهایم رو کره ای زده بودم و قارچ بودم و گوشواره داشتم و ریشهای متناسب المقدار داشتم. و تیشرت مشکی ام را میکردم در شلوار سبزم و کمربند میبستم و ساعتِ، مارک ساعتم را یادم رفت، به هر حال یک ساعت قشنگی هم داشتم. هنوز هم دارم. ولی چون زمستان است میرود زیر آستینهایم و برود تو کونم اصلاً. خلاصه آن موقع خیلی خوشکل بودم، و عاشق خودم بودم. نارسسیس فگ بودم. با خودم جق میزدم. چون ملت معمولاً با خودشان جق نمیزنند. با پرنهاب جق میزنند. البته با پرنهاب هم جق نمیزنند. ملت فقیر هستند و با دو شیفت کار کردن فقط میتوانند یک لقمه جق حلال کوتاه در ایکس ویدیوز بزنند. آن هم اگر برق نرود یا نت را قطع نکنند. آن موقع اگر موهایم را یاسی میکردم خود سکس میشدم. خود زیبایی. خود فرهنگ و تمدن. خود بکهیون. خود اما واتسن. اما عوضش در یک اقدام ناشیانه موهایم را ا ته زدم و خود تام هاردی در برانسن شدم. کاشکی تام هاردی در برانسن میشدم. من حتی های کپی تام هاردی هم نبودم. من اگر خیلی تلاش میکردم جری سافتی میبودم. اما با آنحال هنوز هم خوشکل بودم و یکم که ریشهایم و موهایم بلندتر شد دوباره خود سکس شدم. خود امینم. خودِ، نمیدانم. خود امینم بس است. و من ا بچگی عاشق این بودم که شبیه امینم باشم. و هی نمیشد شبیه امینم باشم چون او موهایش بلاند بود و ریش نداشت و فکر کنم ا بس من شبیهش نشدم او دلش سوخت و موهایش را قهوه ای کرد و ریش گذاشت. خلاصه یعنی میگویم داشتم به روند خوشکلی ام، هر چند به سختی، ادامه میدادم اما با این کار چند روز پیشم که گرفتم سیبیل گذاشتم دیگر برینم هم نمیشود این قیافه را درست کرد. یعنی سپوکه ی جانانه ای روی صورتم انجام داده ام. یعنی ریده ام. یعنی به گای سگ داده ام این چهره را. یعنی عنساره ترین گهچهره ی تاریخ هستم. شبیه قاتلهای متجاوزکار شده ام. شبیه اینها شده ام که مقتول را اولش کشته اند و بعد بهش تجاوز کرده اند. شبیه اینها شده ام که مقتول را اول بهش تجاوز کرده اند و بعد کشتنش اند. اول فکر میکردم شبیه فامیل دور شده ام ولی بعد که عکسهایم را دیدم دیدم شبیه عزیزم ببخشید متجاوزکار شده ام. عزیزم ببخشیدی که دخترهای معصوم را میگیرد و میپرسد ا جلو تجاوز کنم یا ا عقب؟ خلاصه گه شده ام. گهّ. البته آنقدرها هم بد نیستم. یعنی میدانید، اینجوری نیست که ته کیری باشم. ولی خب، به طور نزولی هی دارم زیباییهایم را ا دست میدهم و بعد که یاد چند ماه پیش میفتم افسردگی میگیرم. غیر اینها لاغر هم شده ام. البته همیشه لاغر بوده ام. ولی لاغر تام هالند مآبانه بودم. حداقل لاغر وودی آلن مآبانه بودم. یعنی لاغر خوشکلی بودم. و به لاغر بودنم میبالیدم. اما الآن به لاغر بودنم منالیدم. و غیر اینها لباسهایم هم تخمی شده اند. یعنی شلوارهایم گشاد هستند و پاچه هایشان گشادتر هستند. پاچه هایشان به وسعت اقیانوسها و کیر من است. و من اینجوری دوست ندارم. دوست دارم پاچه کوچولو باشد و یک تای خوشکل هم بخورد. اما الآن گشاد است و صد تای زشت هم میخورد. و بیاید اصلاً این را بخورد. یعنی طوری است که نه آنقدر لاغرم خوشکل است که لخت بگردم و پرن استار بشوم، و نه آنقدر لباسهایم در تنم زیبا جا میگیرند که با لباس بگردم و پرن استار نشوم. خلاصه که ناناحن هستم ا سر و وضعم و کاش زودتر موهایم بلند شود تا مدل تن کوتاهشان کنم و خود سکس بشوم.

عن چوچک


دانشگاهی؟
- نه هفت صبح پاشدم به توی عن چوچک پیام بدم.

 

 

دقیقا به همین دلیل پاشدم:)))

 
:))))))))))
نمیدونم:))))) عامیانه ی عن چیچک:))))))
 
 
 
 
 
:)))))))))
نمیدونم:)))) عامیانه ی عن چاچک اهه اهه:))))
 
 
عن چهره:)))) عن رخساره:))))
 
 

دلم میخواهد موهایم را یاسی کنم و دست نوللا که چادر گرگری پوشیده را بگیرم و ا این مملکت بروم. رویا-بغلت کردم-ی اصلی من این است.

نمیتوانم پستم را شروع کنم برای همین ا وسطش میخواهم حرف بزنم.
وسطش این است که دلم میخواهد در چالش جاپپین شرکت کنم. سوپر ام چالش جاپین گذاشته است. گذاشته اند یا گذاشته است؟ نمیدانم. همیشه این کسکلک بازیهای همه ی زبانها برایم سخت و تخمی بوده است. تخم سّخت بر وزن تخم سّگ بوده است. مثلن اینکه مردم خودش مفرد است ولی شونصت هزار تخم مّرگ مردم را تشکیل میدهند و من نمیدانم اگر مردم کاری بکنند یا بکند فعلش مفرد است یا جمع است. حالا کُسر خوار زبان فارسی؛ حرفم این بود که میخواهم در چالش جاپپین شرکت کنم و یکی بیاید خانمان کمکم کند. یکی یعنی نوللا. چون بقیه دو کی و حتی بیشتر کی هستند؛ و بروند با همان عن چوچک های دیگر جاپپین اجرا کنند. عن چوچک فحشی است که جدیدن بهش علاقه مند شده ام. من به فحش ها علاقه مند میشوم و تلاش میکنم باهایشان سکس کنم. حالا غیر از همه ی اینها یکی نیست بگوید کونی آخر مگر تو رقص جاپپین را بلدی که در چالشش هم شرکت کنه ای؟ بنشین جقت را بزن. و من هم آخر مگر کونی رقص جاپین را بلدم که در چالشش هم شرکت شرکت بکنه ام؟ و بنشینم جقم را بزنم. آخ جان جق! مسئله ی بعدی هم این است که حالا گرفتم یک فیلم تخمی درست کردم و درش هنرهای بصری ام را به نمایش گذاشتم، اصلن کجا میخواهم آن را بگذارم؟ یعنی تنها جایی که میشود گذاشت اینستاگرام است و من نمیخواهم اینستاگرام است. میخواهم اینستاگرام نیست. یعنی نمیخواهم در اینستاگرام بگذارم. اینستاگرام خز است. یعنی حتی اگر کار تو هم خز نباشد خود اینستاگرام خز است. چون پسرهای ایرانی روسری سرشان میکنند و فکر میکنند بامزه شده اند. و دخترها هم روسری سرشان نمیکنند. تیشرت تنشان میکنند، و تا گردن گره میزنند و در کپشن میگویند آهنگ احمدرضا گلدشتی را نشنیده اید؟ بهترین آهنگی است که در عمرم شنیده ام. و احمدرضا گلدشتی نماد خز بودن است. حتی یک شخص واقعی هم نیست. اما نکته ی حرفم را میگیرید. دوست دارم اسم کیرم را بگذارم نکته ی حرفم اههه اههه. من حیث المجموع که اینستاگرام خز است. فیسبوک خوب است. فیسبوک برای آدم های فرهنگی و فرهیخته است و همه ی معلمان ادبیات و سعدی و حافظ و نیتشه درش عضو بوده اند. اما اینستاگرام خز است. مثلن فردوسی عضو اینستاگرام است. بیایید قبول کنیم فردوسی خز است. همه ی شخصیت های داستان هایش باشگاه میرفته اند و برای خودشان حامد (پسرخاله ام که تیپیکال یک پسر ایرانی باشگاه برو است.) بوده اند و فیلم مورد علاقه ی خودش هم فست ان فیریس است. اما به هر روی، نه به هر زینک اهه اهه، دلم میخواهد در چالش جاپپین شرکت کنم و برنده شوم و یک بلیط سفر مشهد به ارمغان بیاورم. الآن وسط همین حرف هایم رفتم و چند تا از آن ویدیوها را دیدم و من گه بخورم بخواهم در چالش جاپپین شرکت کنم:)))))
آخر مثلن این یکی را ببینید:
 
کاشکی ابی یک چالش شراب صد ساله ی من وقتشه که بنوشمت بگذارد.
 
 
هنوز حرف های اول پستم را حال ندارم بگزنم، و فکر نکنم هم بگزنم. بگزنم ادبی بزنم است. چون وقتی بذارم میشود بگذارم پس بزنم هم میشود. خلاصه ی حرفهایم این بود که امروز هوا ابری است و من عاشق هوای ابری هستم و ا این به بعد میتوانم ژیله چندلری ام را بپوشم و همه ا زیبایی ام اسپیچلس و لال شوند. لالِ لالِ لال. کیر تو کون استقلال.
باید بروم ترجمه کنم و اصلن کانش را ندارم. یک مجموعه ی جدید ترجمه دستم است، که کیرم هم نیست اهه اهه، که عمر را تا ناموس حرام میکند. یک یاروی کیری پیری، و حتی به معنای واقعی کلمه پیری کیری ای است که کلی زر میزند و سه تا ارباب رجوع کیری تر ا خودش دارد و کون مرا جویده است. فکر کنم تا اینجا فهمیده اید که جدی جدی زیرنویس فیلم پرن ترجمه نمیکنم. اگر هم نفهمیده بودید دیگر خودم را لو دادم و دارم میگویم خیر آقا، اینجا از این خبرها نیست. اینجا از آن خبرها است. دلم برای چد تنگ شده است. چد زیبای من. چد خیلی آدم مهربانی بود. او کلی شات برای فیلمش ساخته بود که هیچکدام را هم در نسخه ی نهایی استفاده نکرده بود. آن هایی هم، کان هایی هم؟ همان هایی هم، آها ها بله، که استفاده کرده بود هی شتش گرفته بود و کل گروهش را جمع کرده بود که دوباره بگیرند. خلاصه یک آدم او سی دی دار مو بوری بود که دوستش داشتم. و ترجمه کردن زیرنویس هایش هم دوست داشتم. زنش هم خوب دافی بود.
 
چند وقتی است جزمین میگوید من میروم حمام و میایم حرف بزنیم اما میرود حمام و نمیاید حرف بزنیم. امروز گفتم من میروم حمام و میایم حرف بزنیم؛ و او گفت "داری کارما رو تو چش و چالم فرو میکنی؟":))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
این فُنت جدیده هم دوست ندارم راستی. سلام منم کراستی ههه ههه:)))))
 
پ.ن: صدای نوللا و خنده اش خیلی گوگولیه:(♡

Molly, again


there's a girl named Molly
she's so fuckin weird
she's adorable, loveable, and lovely
and she likes my blue beard
she's so kind to me
I mean she laughs at my every single joke
even when everyone has a poker face
she laughs so hard that she might choke
her smile is more beautiful than my whole face
and her whole face is more beautiful than my entire world
I mean she's gorgeous
and she's like the nice chorus to my shitty verses
and she makes me happy when I'm in a tired mood
I love her ghost, cause she's my soulmate
she's 5'9, but I think she's 6'8
but when I hug her
it seems like she's an element
and I'm her elephant
and it's so fuckin hard to find a rhyme when you don't even know the alphabet
I mean I ain't even a poet
and my poems ain't poetic
I'm just a messed up mixture of rhymes, like omelet
but even her silence is poetry

I mean
I just wanted to write a goddamn thing
I donno
I can't even call it a song or poem or shit
I just wanted to do this
to show how much I love her
and how much important she is to me
but I'm just a worthless piece of shit that can't do anything right
so
I don't know man
I just love her
I love the way she looks at me
I love the way she talks to me and the way she tells me how shitty her day was
and
I love her.
that's all.
 
p.s.: I forgot to tell you how the fuck much I love her cute hands.
این عکسه که سیگار دارم داشت حیف میشد.
موضوئات