جدیدنها خیلی وبلاگ مینویسم. این را برای این میگویم چون غیر نوللا و محسن فکر کنم فقط تهمینه اینجا را بخواند و تهمینه هم چون بیان بهش اعلام میکند فقط ا پست آخر باخبر میشود برای همین خواستم غیرمستقیم بیان کنم، وای چقدر خلاق هستم که بیان را در دو معنی به کار بردم وای من چقدر ریل دیل هستم، که پستهای دیگری هم برای ارائه به این جهان فانی دارم. البته دیگر ریدم در جنبه ی غیرمستقیمش. و خیلی پررو هستم. جدیدنها پررو شده ام. پرّرّرّو! جدیدنها در نمیزنم میایم با لگد. جدیدنها جایی نمیروم اینجاام تا ابد. جدیدنها خیلی رومخ و گیر و تو کون نرو شده ام. حتی کیر و تو گون نرو. سعی دارم ا امروز دیگر آدم باشم. میخواهم متحول شوم. میخواهم زیرمخ و ناگیر و تو کون برو بشوم. برایم عجیب است که آدمها به انسان های تو کون نرو میگویند بیا برو تو کونم. فکر کنم دارم بیش ا حد روی عبارات تفکر میکنم و تو کون نرو میشوم. یادم رفت میخواستم با این پست به کجا برسم. "به ممه." مگر به جای دیگه ای هم میخواهی برسی تو؟ "به کون." بله درسته شما برنده ی خوششانس این برنامه اید. این کون چرخ کن الکتریکی خدمت شما. حقیقتن کون چرخ کن الکتریکی خودم هستم اینقدر که کون چرخ کن الکتریکی ام.

 

دیروز این زیر زیر های بالا را زده بودم و میخواستم به یک جایی یا یک چیزی در ته ماجرا برسم. ولی الآن یادم نمی آید به چی؟ "به پا." درست است درست است. ولی نه جدی نمیدانم به چی؟ به چی نه، اس لاتی اههه اههه.

حالا که تا اینجای پست را ریده ام بگذارید بقیه اش هم دری وری بگویم تا به مرحله ی سیکتیر برسم.

 

دیشب دستمال کاغذی اتاقم تمام شد. وامصیبتا. فغان. زن هه ملت. زن هه ملت نمیدانم چیست. یعنی یک کلمه است الآن یادم نمی آید. من هر ذلت؟ تر مه زمت؟ مزمز عمه ت؟ نمیدانم. ولی این را میدانم اینجا اصلن کاربرد ندارد و حتی اگر کلمه ی درست هم یادم می آمد استفاده اش اشتباه بود. شاید هم درست بود. هو د فاک کرز؟ شما کرز. آن آقا کرز. شما همیشه کِر میکنید. و کون آدم میگذارید. وقتی شما کر میکنید و کون آدم میگذارید شما کرون میکنید. این یک کار جدید است که یاد گرفته ام ا وقتی آهنگ جاپپین را گوش داده ام. در جاپپین میگویند کاز ون وی جامپین ان پاپین، وی جامپین. بعضی جاها هم جای ان میگویند ایتز. به خاطر آن حالا هر چه میشود آن کار را میکنم. مثلن میگویم شما کیرخرین میکنید و کسگاوین میکنید، شما کیسخارین میکنید. کیسخارین چه است دیگر آخر؟ انگار اسم یک شخصیت پسر در آن داستان های خاکبرسری است. کیسخارین. کیسخارتین مثلن. یعنی یک فردی به نام آرتین که هم کسِ خوار است هم کس خوار است، مثل گیاهخوار و گوشتخوار و اینها، هم زیبا کیس میکند و پولدار و آریایی هم هست و بازوهایش قدر ران من است. حالا این را ول کنیم به ناموستان. دستمال کاغذی اتاقم دیروز تمام شد. رفتم از کمد دستمال کاغذی مان، چون ما یک کمد دستمال کاغذی مان داریم، به کوری چشم حسودها، حسودها یعنی آن هایی که کمد دستمال کاغذی شان ندارند، دستمال کاغذی جدید بیاورم. چون قدیمیه تمام شده بود. اصلن به حرف هایم گوش میدهید یا فقط وقتی پول میخواهید؟ بالاخره بعد از این همه زر، در کمد دستمال کاغذی را باز کردم و دیدم برند دستمال کاغذی مان فرق کرده است و قدر سگ ذوق کردم. یعنی جعبه های دستمال کاغذی را بغل کردم و اشک ریختم و وسط اتاق عر زدم. آخر میدانید، دستمال کاغذی های این دوره مان، یعنی دوره قبلی که خداروشکر تمام شد، خیلی زبر و کیری پیری بودند. زبر سگی بودند. فکر کنم ا بازیافت سنگ پا درستش میکردند. یعنی یک مدت هم سرما خورده بودم و با آن دستمال کاغذی زبرها هی باید فین میکردم و پوست دماغم ا بین رفته بود و قرمز و زخم و زیل و گای سگ بود. و ا کیفیت جق هم میکاهید. مثلن ساعت ها و حتی ثانیه ها جق رضایتبخش میزدم و وقتی تهش در آن دستمال کاغذی های زبر میریختیم کلی رضایتبخشی به رضایتنبخشی تبدیل میشد. چون خیلی زبر و تخمی بود. و انگار آخرش آبت را در کس تمساح میریختی. من دوست ندارم آبم را در کس تمساح بریزم. تمساح زبر است. کس تمساح زبر است. البته ما که رخوردیم روره گردم ریدیم که دست مردم آقای مجری هه هه هه ولی شواهد و قراین این طور معلوم است که آن طور. که این طور، کیر تو کون تراکتور.

حالا چون خیلی فکرتان درگیر است و من میدانم این چیزها برایتان مهم است و نگرانتان میکند باید بگویم که تا وقتی هنوز دستمال کاغذی هایمان زبر بود من آبم را در دستمال لوله ای میریختم. دستمال لوله ای لینا محصول جدید چیتوز.

 

چیز کیری پیری دیگری که میخواهم راجع بهش صحبت کنم کارهای پدرم است. البته یک کار پدرم است. چون کل کارهایش ا بحث و کره ی زمین خارج است. امروز آمده جلوی من ایستاده و شرتش را تا گردن، که یعنی تا زانو، پایین کشیده و میگوید "امیر من با کونم چیکار کنم؟" میگم "بهم نشونش نده؟"، واقعن نمیفهمم چرا پدر یک آدم باید کونش را به پسرش نشان بدهد. حالا یک بار چند سال پیش اتفاقی ما را در حال جق دیده ای، دیگر دلیل نمیشود هر روز خدا بیایی کس و کونت را به ما نشان بدهی که. به ولله خجالت دارد. به ولله قباحت دارد. گفت نه اینجوری به گای سگ رفته و عرق سوز شده است و اینها. گفتم علی، برادرم، دیروز آن همه نصایح کرد جواب نبود؟ گفت آن ها را انجام دادم ولی فعلن جواب نبوده است. گفتم کتاب های برگ سبز اهه اهه. اصلن نمیدانم چه ربطی داشت کسنمکم. خلاصه یک کمی بعد گوگل کردم عرق ساز شادن کاس و کان و گوگل گفت آیا منظور شما عرق بیدمشک شاد کننده ی چنگیز خان است؟ و من گفتم هه هه هه بامزه. و گوگل قهر کرد و گفت هه هه هه برو با بینگ جونت. و من رفتم با بینگ جونم. چندلر بینگ جونم؛ جولایم آگوستم سپتمبرم.

پست را هم همینجا همینقدر تخمی تخمی میخواهم تمام کنم چون کارهایم مانده است. همان ترجمه مرجمه ها. ترجمان مرجمان چشمت.

که با گریه ات شسته میشود،

تا خانم مولایی هست زندگی باید کرد،

جور دیگر باید زیست،

جور دیگر باید شیمی،

جور دیگر گاج نقره ای.