من مشکل خوابیدن دارم. هر شب مثل رامین رضاییان هزاران بار غلت میزنم و باز هم خوابم نمیبرد. حتی وقتی که دارم از خستگی میمیرم و نای نفس کشیدن هم ندارم خوابم نمیبرد. حتی وقتی خواهرم مرا مسموم میکند و در کشتی از چشمهایم خون می اشکیششیدد و صابر ابر میاید و عینک آفتابی روی چشمم میگذارد من عینک آفتابی را برمیدارم و میگویم هنوز هم خوابم نمیبرد. یعنی الآن داشتم ا خواب میمردم و آلارم را که گذاشتم گفتم آخجون هفت ساعت تمام تخت و یک تنه خواهم خوابید ولی سی ثانیه نگذشت که احساس خفگی سرتاسر وجودم را گرفت. من واقعن نمیدانم چطوری زنده ام چون نگاه که میکنم من اصلن نفس نمیکشم. دماغم همیشه کیپ هست، دهانم همیشه کیپ است، گلویم هم همیشه کیپ است. به گمانم از کونم نفس میکشم وگرنه هیچ توجیه علمی دیگری برای زنده ماندنم باقی نمیماند. پامیشوم فین میکنم، آب میخورم، کیر ساک میزنم، ولی هیچ فایده ای ندارد؛ راه های تنفسی ام به الله که بسته است و بازشدنی هم نیست. همین بیخوابیها و نخوابیدنها باعث شده که فکر کنم که حافظه ام دارد از بین میرود. من حافظه ام همیشه خیلی خوب بوده است و اینکه جدیدن خیلی چیزهای پیش پا افتاده را یادم میرود باعث شده مرگم بگیرد و حس کنم همین بیخوابیها و نخوابیدنها باعث شده که فکر کنم که حافظه ام دارد از بین میرود. من حافظه ام همیشه خیلی خوب بوده است و اینکه جدیدن خیلی چیزهای پیش پا افتاده را یادم میرود باعث شده مرگم بگیرد و حس کنم همین بیخوابیها و نخوابیدنها باعث شده که فکر کنم- احساس میکنم اینها را قبلن گفته ام اههه اهیخهی. غیر فقدان راه های تنفسی نمیدانم چطوری میشود با لباس خوابید. یک لایه ی نازک تیشرت و شرت قدر یک لنگر رویم سنگینی میکند. احساس میکنم در مبل خوابم دارم غرق میشوم و میمیرم. مخلص کلام اینکه خوابم عنی است و دلم میخواهد گریه کنم ا بس که خوابم نمیبرد ولی چشمهایم خشک شده اند انقدر که خواب کافی بهم نرسیده است.

دلم زمستان میخواهد و از این تابستان عنی خسته شده ام. هربار که بیرون میروم انگار در دریای هلو شنا کرده ام آنقدر که نوچ و عنی میشوم. هربار که جایی مینشینم شرتم خیس میشود و آب میرود و به کانم میچسبد و به لایش میرود و انقدر که شرتم در این دو ماه به لای کانم رفته فاصله ی این لپ تا آن لپم قدر عرض شانه ام شده است. ماسک هم که عمرم را گاییده راستش را بخواهید. گوشهای لطیفم همه اش درد میکنند و خود زیر ماسک هم یک فضای گلخانه ای ایجاد میشود و خود همین امر سبب میشود مشکل نفس نتوان کشیدنم هزار برابر بشود. فکر کنم علت اینکه در این دو سال هنوز کرونا نگرفته ام این است که اصلن دستگاه تنفسی ای ندارم که کرونا بخواهد بهش صدمه بزند.

انقدر کله ام را خاراندم که همان یک ذره حافظه ام هم از دست دادم و نمیدانم بقیه ی این پست چه میخواستم بگویم. میخواهم بمیرم راحت شوم.